هذیان های یلدایی

اگر مطمئن بودم امشب دنیا پر پر میشود میرفتم یک کاری میکردم که بی کینه از دنیا بروم، میرفتم جلویش میگفتم فلانیکه ی فلان فلان فکر کردی یک فلانی هستی برای خودت نه خیر تو در حد یک فلان هم نیستی... شاید یک مشتی هم میزدمش. 
هیچی دیگه الان که مطمئن نیستم به روال قبل سوسک مینشینم سر جایم و لبخند محترمانه تحویل میدهم باشد که روزگار به کام من و به انتهای روده ی وی ختم گردد.
راستی نمیدانم مبارک بودن یلدا یعنی چه!؟ اما هر که میداند یلدایش مبارک!

بعدن.نوشت1: آن فلان در این مجموعه ی شییوییدی حضور ندارد وگرنه فکر کردی من چیز داشتم که در همین حد هم زر بزنم!؟
بعدن.نوشت2: امشب یک کتف بند خریدم که کتفم کمتر جیغ بکشد الان کتفم دارد واق واق میکند از جیغ بدر رفته، این یک امشب خدا بخیر بگذراند عاقبت پیشنهاد دهنده ی این مهم را!(وقتی میگویم کتف ، یاد کتف مرغ میوفتم که زیاد دوست میدارم)
بعدن.نوشت3: الان اهنگی که گوش میکنم: ... کلاغای خبر چین میان هزار تا دسته با پر های شکسته... که کلن با فضای حسی و روحانی من در همین لحظه ی نگارش این زِرها تقابل بیشتری پیدا کنید!

بعدن.نوشت4:باز سر  ِ ماه شد  نوبت ِ دیوانگی ست............ اول دی

درد بی درمون

اینجا جاییست که من نشسته ام، وسط بهشت و جهنم

جاییست که برای خودم جهنم است و برای جهنمیان بهشت

اینجا تقدیر من است همین آدمها سرنوشت من اند.... و من از آنها بیزارم .


چرا همه وبلاگ نویسان یک دردی دارند که دائمن از آن مینالند؟ معلوم است الاغ، اگر این آدم ها یک چیزی توی گلویشان گیر نکرده بود که مرض نداشتند مجازی نویسی و اسمهای تقلبی را انتخاب کنند.

درد هم که نداشته باشد حلقومش را یک حرفهایی پر کرده که آزارش میدهد و میاید و مینویسد یکی که خزعبلاتشان(از اسپل این کلمه نا مطمئنم) را میخواند انگار حرفشان را چشم تو چشم زده اند کیف میکنند

همه ی ما اینجا یک درد مشترک داریم از زن و مرد و کارمند و پزشک و ترانسکشوال و عکاس و نویسنده و آن زن اجاره ای و پسر جGHی ، همه ی ما....

اینجا دادِ آن درد است.




آخر.نوشت. : اینجا شاید عمق همه ی ما باشد شاید عمیق ترین نقطه ی وجود یک وبلاگ نویس....

توبیخ نامه

امروز توبیخ شدم.

یک نامه ی توبیخی بلند بالا با امضاء زامبی اعظم و به نقش مهر شرکت!

خووب میدانستم که من نیمی مقصرم نه تمامن اما سخن گفتن مسئله را شاید بغرنج تر میکرد و اما نگفتنش هم مرا ببو گلابی و ابله جلوه میداد.

با اعصاب گه مرغی این روزهایم گزینه یک را برگزیدم تمرگیدم سر جایم و با لبخندی حماقت بار توبیخ نامه ام را پذیرفتم. نامه را کامل نخواندم اما یادم است نوشته بود در پرونده ی سرکار درج نمیشود... شاید هم فعل را معکوس خوانده ام اگر فردا روحی باقی بود نگاهی دقیق تر به افعال می اندازم.


دنیا هم همین روزها تمام میشود ، به امید دنیای بی توبیخ...................................... 2013



عواطف امشب شییویید

چیه ؟ فکر میکنی خنده دار است که سرم گرومپ گرومپ صدا میدهد و فردا صبح کله ی بوق هم باید بروم سر آن کار کذایی و برای همکارهای  زامبی ام ادای آدمهای خوشحال و محترم را در بیاورم هی نشان دهم چقدر برای آن آدم های تخمی احترام و ارزش قائلم، نه وجدانن فکر میکنی لطیف است!!؟ 

امروز زامبی اعظم میفرمود که چقدر میتواند بدبخت باشد که باقی اعضا صرفا به دلیل اعظم بودنش برای وی کاری انجام دهند.... از همین تیریبون اعلام میکنم که بلی همین است و از این هم بدبخت تری.....، (به کون دهی های ثابقش رجوع شود) .

من که تخم گفتن این قبیل زر ها را ندارم بعضن از سوسک هم کمتر ترم در این مواقع ، اینجانب در آن مکان حتی به خفه شدن هم اکتفا نفرموده و یک دور از جونتان غلیظ هم ادا بنمودم ، با عرض پوزش ولی یک همچین شییویید جنده ای هستم ،


سرشبی رفتم کله ام را زیر آب داغ ول دهم ، آب هم برای ما خرش گرفت سم پراکنی کرد و یخ شد و آن سینوس های چرکالوی چروکم بدبخت تر و چروک تر از قبل به حیات خود ادامه میدهد.




ته.نوشت. : جنده ام جنده ای جنده است جنده ایم جنده اید جنده اند -- گزینه 3 و 6 صحیح است.

ذهن گه گیج شده

سر و چشمم ورم کرده یک کوهی روی گردنم حمل میکنم چشمهایم میل لالا دارند....

آنوقت منه انتر پا میشم و می آیم سر  کار در کنار این زامبی ها تنها اتفاقی که میافتد گنده تر شدن سر و کله ات است و سیاه تر شدن اعمال اخرویم بس که یک ریز در دل آه و نفرین نصیب این و آن میکنم.

اما با این هوای ابری خانه ام نمیتوانستم بمانم با این افکار پریشان و نگران با گندی که زده ام سر کارم و باور کنید شبها کاپوس خطایم را میبینم سرم بیشتر باد میکند بیخیال


فکر کنم دارم کج میشوم چشمهایم هم کم سو شده پوستم چوروک شده کلن حرص خواب و خوراکم شده. نه یاری نه دلداری ... ای مردشور نیمه ی گم شده ی گور به گوریم ببرند تو که تا الان نیامدی بروی بمیری و دیگر هم نیایی بیشعور. کثافت.

 

کجا سعدی همشهری میگفت در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمت شکری واجب... من که در هر نفس کله ام تیر میکشد خووب است فحش نمیدهم آن شکرم پیشکش.


مثلی هست که میگوید هر چه تورا نکشد حتمن قوی ترت میکند!

فکر میکنی الان میگویم بلی چه مثلی و من دارم مداومن قوی تر میشوم با این زامبی های چشم گشاد و این سر و کله ی چون موج دریا روان .... خیر میگویم،  تخمی!


یک نفری هم اینجا هست که هی شوهر و عمه ش زنگ میزنند باید دیگران برایش تلفن وصل کنند و سر ماه هم حقوق به حسابشان وصل میشود،بلی، !


دیگر ملالی نیست جز دوری شما