فرشته ی طاس!

سر ظهری زنگ آیفون شرکت دلینگ دلینگ کرد یک آقایی بود نیمه کچل با ابروهای پیوسته، از پشت آیفون تا همین حدش قابل رویت بود  و خیلی خودمانی اصرار داشت بیاید داخل!

این را هم همینجا بگویم که شرکت ما در بسته است و خودمان در هم وول میخوریم و غیر از بچه هایی که میشناسیم و میهمانان خاص، شخص دیگری این زنگ مبارک را نمیفشارد.

از همین جهت بود که تعجب ما بچه های گود خیلی واویلا شده از آنطرف هم انقدر دچار کم سوژه گی و کسالت و آدم ندیدگی هستیم که ذوق درونیمان را بی مهابا مبین میساختیم!

بلی! این گونه بود که آقای مذکور با اصرار عرض میکرد که میخواهم درون را با قدومم مزین کنم و از بند ه ی حقیر که همکارم جایش پشت آیفون را به من بخشیده بود،انکار.. ایشان فرمودند در را باز کنید مقصود دیدن خودتان است! ار بنده که شما ؟ منظورتان چیست!؟

در ابتدا گمان کردم یکی از خواستگاران سمج بنده است که عنان از کف داده و این چنین خود را بر خاک میپلکاند، این فرضیه را هم با همکاران رفیق نمای خود مطرح ساخته و بیشرفان به قهقه پرداختند...

خلاصه بعد از چندین دقیقه ای چک و چانه زدن با ایشان که مردک حرفت را بنال! فرمودند کارگزینی دارید!؟

فرمودیم خیر! فرمودند به من کار بدهید!(با لحن زور) .

حالا از بنده که کار از برای شما نداریم و مزاحم نشوید، و از آقا که ول کن ماجرا نبود و از چلاندن زنگ صاحاب مرده لحظه ای کوتاهی نمیکرد.

در این وهله که شخصا از خنده کبود شده بودم .

به ناچار سراغ رئیس محترم مستر کوپول رفته و او را از دفتر خویش پشت آیفون کشانیده و او نیز مشغول چانه زنی با آقای جویای کار شد ابتدا با جمله ی نمیتوانی بیایی بالا... سپس با جمله ی کار نداریم! بنده ی خدا خیلی ملایم با شخص صحبت کرد و او را راضی به رفتن نمود.


شخص برفت و خاطره ی درخواست کارِ زورکی و کله ی کچل و ابروان پت و پهنش در ذهن بنده ماندگار شد.


از طرفی مطمئن هستم آقای جویای کار ِ زور عمراً حال خوبی نداشت اما به قول مستر کوپول شاید از فرط بی نوایی به این اقدامات مبادرات میکند!




با همه ی این تفاسیر خداوند خیرش دهد و برایش کاری مهیا سازد انشاء لله که دسته کم باعث شد از حال گرفته ی خود به در آیم و اندکی فک بجنبانم.

گمانم جایی کار خیری کرده بودم و خود خبر ندارم!


پ.ن: گاهی فرشته های نجات کله ی طاس دارند با ابروهای کلفت پیوسته و مصرانه جویای کارند!

نظرات 1 + ارسال نظر
غزلک دوشنبه 29 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:21 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد