دانشجوی فرزانه ای هستم

اگر استادی پیدا شود که مطمئن شوم خودش پایه ی اراجیف است و جنبه اش مضاعف است قطعن دست از سر و گردن او نمیکشم و روزگارش را کبود میکنم . اتفاقا یک استاد بسیار نایس و عالم و دانا و خوش خلق و روو بده ای نصیبمان شده که یخه اش را سفت چسبیده ام و تراوشات ذهنیم را کورور کورور نثارش میکنم!

این عزیز علاوه بر کارهای گروهی و امتحانات سر کلاسی جزو وظایفش میداند که از سوالات ایمیلی نیز مارا محروم ندارد و اصرار دارد که مطالب آموزنده راجب درس را برایش ایمیل کنیم و چون من امتناع میکردم از جواب دادن سوالها و یک ریز اراجیف زیر هر سوال ریپلای میکردم بنده خدا با آرامش مرا نصیحت کرده که شر و ور ننویسم و از من خواسته تا زمان را مدیریت کنم و چند چرخی در گوگل بزنم و نکات را در بیاورم و برایش بفرستم و نمره ی بالا بگیرم. 

در اینجا دیگر توضیح نمیدهم و توجه شما را به جواب ایمیلم به ایشان جلب مینمایم! :


با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرانقدرم جناب آقای مهندس ****

  به شخصه علاقه و عادت شدیدی به نوت نویسی های بی ربط و با ربط در پاورقی ها و گوشه کنار کتاب درسی و غیر درسی,  جزوات یا حتی روی برگه ی امتحانی دارم این داستان مصداق همان کلمه ی "جونم" است که شما به نکوهشش پرداختید چرا که جای صلوات ورد زبانم است! به هر صورت درست یا نادرست بودن این دو قلم، مورد صحبت من نیست هرچند به جمله ی هر سخن وقتی و هر نکته مکانی، اعتقاد راسخ دارم اما نوتهای من جا و مکان ندارند هرجا بهشان بیاید مینشینند ، لابه ی زیرِ سوال شما هم یکی از این نوت های کذایی بنده بود که پر بود از اغراق های دل به درد آورنده! اکثر اوقات فقط 50% یکی از این نوتها ظرفیت جدی گیری را دارد و 50 درصد بقیه کلمه هایی هستن برای جلب توجه و رنگ دادن به موضوع اصلی ! یادم است در دانشگاه امتحان مدیریت استراتژیک  یا مبانی مدیریت داشتم (آی تی خوندم) یک استادی هم داشتیم که درس نمیداد مینشست، یک کتاب میداد دستمان میگفت خودتان بخوانید بیایید اینجا ارائه دهید ، به همین منوال کلاس نادرسِ نامدیریتِ نااستراتژیکِ ما گذشت و نوبت امتحان میانترم شد، من بودم و نیمی از یک کتاب زیاد صفحه ای و درس ناخوانده و هیچ نفهمیده ، تعدادی از نظریه ها و اسمهای دانشمندان را روی لیستی تمیز از برای تقلب با خود سر جلسه بردم اتفاقا این مسکن افاقه کرد و سوال ها همان بودند که من گمان میکردم و مکتوب به سر جلسه برده بودم با خجستگی دل به پاسخگویی پرداختم تا جایی که از کپی پیست کردن خسته شدم و ذوق نوت نویسیم شکوفا شد همانجا کنار هر جواب شروع به ارائه نظر شخصی، رد و یا اصلاح نظریه آن دانشمندان یا تئوریسین بخت برگشته کردم حتی در جاهایی دست به مضحکه قرار دادن آن عزیز کردم و لذت هم بردم!،خیالم هم بسی آسوده بود که آن استادی که از سر جایش برای درس دادن بلند نمیشده به هیچ عنوان برای تصحیح اوراقش به خود زحمت خواندن این همه نوشته های من که سراسر اوراق امتحانی را پوشانده را ندارد... روزها گذشت تا اینکه در کمال ظلالت از همکلاسیها این گونه شنیدم که نمره ی من زیر 10 و در واقع پایینترین نمره ی کلاس است بسیار بر آشفتم و سراسیمه از جهت یقه ی استاد شتافتم! هنوز به دفتر اساتید نرسیده بودم که توجهم به بردی جلب شد که نمرات را در آن درج کرده بودند در همانجا برگه ی امتحانی من با مضمون "دهانی که بی موقع باز میشود، نوشته ای که بی موقع نوشته میشود" به برد چسبانیده شده بود و متنی با خودکار قرمز به دستخط حضرت استاد در حاشیه اش خود نمایی میکرد که فرموده بودند برگه ی امتحانی شما منطقه ی خط اول جبهه ی شما ست ، چنانچه نظر و یا مخالفتی دارید خط اول مکان مناسبی برای ارائه این ملعبه ها نیست چرا که قطعن قبل از عرض اندام و پیروزی، شما توسط خمپاره ی چنین نمراتی لت و پار میشوید...! بنده سرافکنده و نالان و خجل به هر طریق بود روی سرخ شده ی خود را جمع کردم و به درب منزل رسانیده و در راه هر آنچه نیکو بود به استاد نثار کردم! از آن روز به بعد ذوق نوت نویسیهایم در برگه ی امتحانیم بسی محجور گشت و شاید این سوالات ایمیلی باعث شد تا آن کور سو ذوق را دوباره به کار ببرم و خوشم بیاید
!
 با تشکر فراوان از صرف وقت حضرتعالی برای خواندن خاطرات اینجانب جا دارد خدمتتان عرض کنم که تمام این داستان دروغ و زایده ی تخیلات بنده بوده است از این بابت بسیار پوزش میخواهم بگذارید پای شور و شیطنت جوانی! اما  زیاد عصبانی نشوید
 این هم نادرست بود... و صرفا انتهای داستان زاییده ی تخیلاتم بوده . چرا که متاسفانه همانطور که تصور میکردم آن نیکو استاد همیشه بنشسته، هرگز نه تنها آن نوتهای من، بلکه جواب سوالهایم را هم نخوانده بود و صرفا به وجبِ نوشته ها و خط اول هر جواب بسنده کرده بود و نمره ی بالایی هم اختصاص داده بود(خیلی خوشبختانه)  ، و این که ذوق نوت نویسی دربرگه ی امتحانی  در من کور شده هم حقیقت دارد و دلیلش دقیقا همین نخوانده شدن است.  و این که چرا زیر ایمیل شما  نوت میگذارم به این سبب است که میدانم خوانده میشود

متوجه هستید که زمان را مدیریت کردم و از محیط کاریم استفاده مفید کرده و یک 20 دقیقه ای را صرف نوشتن این متن کردم(حقوقم حلال باشد!)،  حالا خودتان قضاوت کنید 20 دقیقه فک کردن و نگاشتن بهتر است یا 5 دقیقه سرچ در گوگل  و کپی کردن از یک متن مدیریتی بسیار وزین و فورواردش برای شما جهت نمره ی تاپ استیودنتی !؟ حق با شماست مگر یک مقاله مدیریت درگوگل را بخواهم پیدا کنم چقدر  زمان بر است !!!؟ 
ضمنا مطلب مدیریتی هم در زیر و روی این اراجیف های من پیدا میشود! 

با تشکر فراوان
کوچک  دانش ورز شما
***** ****

در پاسخ هم ایشان از ذوق سرشار و خلاقیت من تشکر کردند و یک سوال دیگر نیز زیر تشکراتشان ارائه کردند و این چرخه کماکان ادامه دارد! 
نظرات 4 + ارسال نظر
عرفان یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:22 ق.ظ http://dastforosh.blogsky.com

بنده خدا فکر کردی خیلی بامزه و زرنگی؟! داره مخت رو می زنه شدید حالیت نیست. من همکارمو می شناسم

عرفان کووفت!
استاد خیلی محترمیه سنن هم حدود 50 و اندی هست همسر و فرزند هم داره من هم اینقد چیپ رفتار نمیکنم که یه مرد زن و بچه داره پا به سن به قول تو بخواد مخ بزنه یا کلن نفهمم داره این کارو میکنه!

شلمشوربا یکشنبه 6 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:34 ب.ظ http://NIMARASI.BLOGFA.COM

عرفان حتما یه چی میدونه خوب

عرفان!!؟ این بچرو خودم بزرگش کردم چیز میز یادش دادم!!

عرفان دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:50 ب.ظ http://dastforosh.blogsky.com

حالاااااا

خودم پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ http://o52n.blogsky.com/

سلام
باز هم که غیبت دارید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد