هیولاهای 70 ی


کوه کوه حرف ناگفته سر زبانم و ته دلم دُم میجنباند ( نازی ناز کن از سیستم شرکت پخش میشود و مرا حالی به حالی میکند)

ول کن این تیریپ دپرسینگ برداشتن را یاد یک مطلبی مضحکانه افتادم...


برادر زاده ای دارم نوجوان، کنارش بودم که وارد پروفایل فیسقبوکم  گشتید و عکس منه عمه اش را گشود و بی مهابا زیر عکسم این چنین کامنت نهاد:

چرا اینقدر عکست را فوتوشاپ میکنی عمه!؟ تو که موهایت همیشه پِت* است ولیکن اینجا صاف شده!

* پِت: ( کلمه ای شیرازیست به معنی موی در هم برهم و گره خورده و شانه به رخ ندیده)

با دو دست بر فرق سر کوفتم! حاشا به این احترام...

در جای دیگر یک پیجی در همان فیسقبوک ساخته به نام... "عمه هم نداریم که"  !!!!!

یک دو ماهی هم هست که هرچی خودم را در آن میگذارم مرا رد میکند!

هر وقت هم به من میرسد باید به قول خودش قولنج مرا بشکاند ، غیر مستقیم با نام قولنج یک زد و خوردی با عمه اش صورت میدهد.

اینها برادر زاده نیستند که هیولا هستند، هی یادم به خدا زدگی خودم در مقابل عمه ام میفتد که هر وقت پدر به مقامش میرسد موکداً تکرارمیکند بنده کنیزش هستم!


در باب نوبوق بچه های نسل 70 همین بس که شخصی سر ظهری در شرکتمان حضور یافت و مادام که معده های گرسنه مان را معطل قدوم رفتنش میکرد، اظهار کرد که تک پسری دارد و به تازگی برایش خانه ای هم تهیه دیده و البته فرزند جان به لب پدر کرده که ماشینی چند ده میلیونی نیز برایم تدارک ببین و شخصِ پدر، جویای ماشینی 50 60 میلیونی بود و بر آن داشت با تحقیقات بیشتر برای قند عسل مذکور مبادرت به خرید  کند.

در آخر هنگامی که با حالت لبخند به پدر مذبور اذعان گشت که انشاءالله برایش به زودی هم آستین بالا بزنید.... پدر فرمود نه جانم چه دست بالا زدنی، 14 سالش است!!

...... :|

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:36 ب.ظ http://dast-divar.blogsky.com/

وای خواهر زاده های من این مدلین.یادمه یه بار خونه خواهرم اینا بودم .دعوت بودن عروسی مام باهاشون رفتیم.یکی از بلوز مجلسیای خواهرمو پوشیدمو رفتم.یعنی ای دختر ما رو ضایع کردکورو پشیمون شدم از رفتنم....
.........
چی بگم خواهر جون چس مثقال سن دارن یه دنیا ادعا ....

راستی شووومووو شیرازی هسّی؟

ما کتکش و قولنج شکوندانش و نوش میکنیم شما ضایع میگردی که البته همانا مورد ما خوش تر است!
هااا گولوم دخدر شیرازی که میگن هم منم! تشریف بیارید میزبانیتون و کنیم

فاطمه دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:18 ب.ظ http://dast-divar.blogsky.com/

والو خواهر منم شیرااااازیم .منتها گیر کِردم تو ای ی غربت اهواز بد جوووورا....

حتما دل و دینت را یک برومند اهوازی ربوده و خانه و کاشانه را رها ساختی و عازم دیار غربت شدی....

خودم سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ق.ظ http://o52n.blogsky.com/

سلام
باور کنید یک پس گردنی که بخوره برای همیشه یادش میونه عمه یعنی چی .
نترسید من هستم حتی اجازه دارید از فنون دفاع شخصی هم استفاده کنید

نه.... عمه ای هستم دلسووووزز!

خودم سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:40 ق.ظ http://o52n.blogsky.com/

سلام
تشکر از این که به وب لاک بنده تشریف اوردید
یک وب لاگ دیگه دارم متفاوت از این لطفا به این وب لاگم هم سر بزنید تشکر
http://saraeandehe.blogfa.com/

حتمن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد