اینجا جاییست که من نشسته ام، وسط بهشت و جهنم
جاییست که برای خودم جهنم است و برای جهنمیان بهشت
اینجا تقدیر من است همین آدمها سرنوشت من اند.... و من از آنها بیزارم .
چرا همه وبلاگ نویسان یک دردی دارند که دائمن از آن مینالند؟ معلوم است الاغ، اگر این آدم ها یک چیزی توی گلویشان گیر نکرده بود که مرض نداشتند مجازی نویسی و اسمهای تقلبی را انتخاب کنند.
درد هم که نداشته باشد حلقومش را یک حرفهایی پر کرده که آزارش میدهد و میاید و مینویسد یکی که خزعبلاتشان(از اسپل این کلمه نا مطمئنم) را میخواند انگار حرفشان را چشم تو چشم زده اند کیف میکنند
همه ی ما اینجا یک درد مشترک داریم از زن و مرد و کارمند و پزشک و ترانسکشوال و عکاس و نویسنده و آن زن اجاره ای و پسر جGHی ، همه ی ما....
اینجا دادِ آن درد است.
آخر.نوشت. : اینجا شاید عمق همه ی ما باشد شاید عمیق ترین نقطه ی وجود یک وبلاگ نویس....
شییویید بانو جونم
ممنونم که اومدی عزیزم
چه کنیم ؟ وبلاگ می نویسیم دلمون خنک شه زمستونی شه چایی خوردن و سوختن بچسبه اوخ نشیم بانووووووووو
گاهی هم : گاهی خودمون توی جهنم هستیم و بقیه ما رو توی بهشت می بینن ، فکککککککککر کن
راستی یلدا مبارک
عزیزم اسمی؟؟؟ رسمی؟؟؟ وبلاگیی؟؟؟؟ کی بیییدی؟؟؟
ممنون عزیزم
ممنون که اسمس از تزنسکشوال ها هم آوردی
راستش من ۲۳ سالمه و آوا۱۷سالشه
وقتی به گذشته نگاه می کنم منم که همسنش بودم مث اون فکر می کردم
اما حالا نه..
حالا فقط یه زندگی معمولی معمولی می خوام راحت آروم
خیلی از زنهای واقعی هستن که بدون هیچ یاری زندگی می کنند
پس برا منم عجیب نباید باشه.
منم می تونم تها زندگیمو سپری کنم.
مرسی به خاطر این فکرت عالییییسسسسسسسسسست
سلام
بله تا حدودی با این حرف شما موافقم
هیینگ