مقداری حال و هوایم بهتر است ، به کوری چشم بخیلان ،
رفتم و کلاس آیلس را بالاخره ثبت نام کردم شبها مینشینم و درس میخوانم
یک جای دیگر هم میروم... یک کلاس مدیریت هم نام نویسی زده ام که مدرکی در رگ زده باشم البته تا یک سال دیگر دوره اش ادامه دارد... اینها اندکی حالم را بهتر کردند یک امیدی در دلم نشاندند.
اما حال و حوصله ی باشگاه را ندارم یک بادی که پشتش خورد دیگر توانش هم رفت البته با تفاسیر بالا ابدا وقتی باقی نمیماند.
یک زنیکه ی خود شیرین خاک برسری در سمت مدیریتی این مکان نهاده اند که دل به هم زدن تنها هنرش است با آن 2 جلسه کلاس مدیریت اجرایی دستگیرم شد که سرکار چقدر در امر مدیریت ریده اند!
یک دستورالعمل کارییی از برایمان صادر کردند که مثلا پوششمان نا مناسب است که البته گه خورده اند صد البته منظورش به من بود صد البته باز هم گه خورد اند چرا که من پوششم عین بدبختهاست اصلن کدام دل و دماغ برای پوشش آنچنانی! بعد انگاری هفته ی پیشِ خودش یادش رفته نمیگویم سال پیش هاا میگویم همین هفت روز پیش، به قول یکی از همکاران آقا: تا دیروز گردن خود شخصش و حتی نافش قابل رویت میبوده(!) رتب خورده کی کند منع رتب... حالا چه شده که 2 روزه محجبه ی مکرمه شده!! البته این آقا احتمالن دیگر رویش نشد از سینه های سایز 1055 دوشیزه ی مذبور که دائما در حال خودنمایی میبود سخنی باز کند...
دیگر این هم شده حکایت من و این زامبی ها مخصوصن این زامبی ارشد!
خودتتان تا تهش را بگیرید....
بیخیال. اعصابت ارزش نداره انقدر خردش کنی.
راستی جسارتا رطب. بعدشم اگه می دونستم خانمه کیه حتما می رفتم و زیرآبتو پیشش می زدم تا بفهمی با خانومی که انقدر زود به اشتباهش پی برده ، دچار تحول روحی شده و توبه کرده نباید بگی... خورده.
عرفان.... کوفت!
سلام
هر چی که من میگم از فنون رزمی استفاده کنید که توجه نمیفرمایید خوب حداقل ادرسو بدید تا بهشیک نامه بنویسم دل شما خنک کنم
شما اجالتن بیا فنون رزمیت را خرج من کن ، راحت شم!
نمی دونم چرا خیلی ها متوجه جمله خط اول نمی شن. یه بار دیگه بخونش
چیو!