دستشویی

اول صبحی حال مزاجیم خووب نیست ، دل و رووودم به هم پیچ میخوره شاید نیازمند یک دستشویی فوری هستم.


شییوییدی دستشویی و در دو حالت دووست داره...

اول وقتی خیلی آرزومنده دوم وقتی خیلی نا امیده، وقتی آرزومنده میره توو دستشویی ذوق میکنه که کسی نفهمه چقدر خوله .

وقتی هم نا امیده میره اونجا حرص میخوره زار میزنه که بازم کسی نفهمه چقدر خوله...

 همین دستشوییه شرکت که درش سفیده هر دو حالت و به خودش دیده


الان نقطه ی خنثاست واسه همین سختشه بره سمت اوون در سفید !  

پرنده

دیروز خیابونا و پرنده ها شولوغ بودن

یه عالمه  پرستو گنجیشک نمیدونم، یه سری جونورای پرنده.. خیلی زیاد توو هم وول میخوردن.

 از 10 سانتی هم رد میشدن به هم نمیخوردن.

یه عالمه آدم تو خیابوون وول میخورد، زیاد به هم میخوردن.


سرد شده داشتن واسه زمستونشون میجونبیدن ما هم زیر پاشون داشتیم میجنبیدیم ولی معلوم نبود واسه چه وقت؟

 اونا میجنبیدن که زمستون راحت باشن ما میجنبیم ولی نمیدونیم کی راحت میشیم.

اصن میشیم؟


قوچو ، قسمت اول

وقتی میخوای از قوچو بگی داستان سخت میشه، یه عالمه خاطره و حرف جوور واجوره که سیل وار میکوبن به سد ذهنت،

موندم از دستاورداش و هنراش شروع کنم یا از خاطراتم ...


بزار از اینجا بگم که چرا اصلن بین بچه ها به قوچو معروف بود، قوچو یه لفظ شیرازیه البته به قول پایتخت نشینا... قوچه!


 قوچو هیکل واقعا درشتی داشت اما صرفا به خاطر هیکلش این لقب و نگرفته بود (اینقدرا هم بد ذات نیسیم!)


الان توو جنسیت قوچو موندین دیگه!؟

این خانم  قد خیلی بلندی داشت شاید 175 ، بسیار هم درشت و چاق بود، چاقیش چاقیه خاص بود از اینا نبود که سر تا پاشون یه تیکه توپوله، نه! از کمر به پایینش به شدت وسیییع میشد سینه و دور کمر و شکمش به اندازه قد و قامتش بزرگ نبود اما بازوهای چاقی داشت.. سر شونه های پهنشم خیلی تو چشم بود.

در کل میتونم تخمین 100 کیلو به بالا رو براش بزنم!


پوستش سبزه ی تیره بود چشم و ابروش مشکی بود با یه هاله ی سیاه دور چشمش  موهاش تا سر شونش به زور میرسید و از جلو سرش ریخته بود جوری که پوست سرش و میشد دید.


هیچوقت تو خوونه  شلوار یا دامن بلند یا هرچیزی که پایینتر از روونش و بپوشونه نمیپوشید (من شاید یکی دو بار با شلوار دیدمش!) در مورد بالا تنش هم همین قضیه صدق میکرد معمولا یه تاپ باز تا رو سینش میپوشید و البته عادت به آستین نداشت خیلی وقتا هم لباس زیر نمیپوشید!


والله شییویید بانو با هیچکودوم از موارد بالا مشکل نداره اما خوووب با اوون هیکل درشت و در حال لرزش(!)

اصلن جلوه ی جالبی نداشت.


من،شییوییدی!به مدت یک سال طبقه دوم منزلی با 4 نفر به صورت رسمی و 6 7 نفر غیر رسمی(اوضاع دانشجویی دیگه!) هم خونه بودم یکیشون همین "عزیز" بود! اتفاقا تیکه کلامش هم "عزیز " بود با یه لحن خسته و کش دار...

بی اغراق وقتی کنارم راه میرفت و من روی زمین نشسته بودم لرزش طبقه رو احساس میکردم.(وجداننن)

.


حالا که یه شمه ای از قوچو دستتون اومد بریم سر اصل مطلب که چرا واسه خودش اسم قوچو رو خریده بود و مضحکه خاص و عام شده بود..


روانشناس نیستم که بگم از اعتماد به نفس زیادیش بود یا از فقدان عجیب اعتماد به نفس رنج میبرد که اوون اراجیف و سر هم میکرد.


هفته ی اولی که باهاش برخورد داشتم یه آهنگ سر زبون بود که تووش میگفت  تو مانکن بی ساکشنی... حالا فک کن این راه میرفت ومیگفت من مانکن بی ساکشنم!!!!


هفته ی دوم یه کتابچه ی شعر چاپ شده توسط انتشارات یه شهرستان دور افتاده ی استان فارس آورد گفت من شاعر و نویسندم البته یه شاعر دو زبانه!! ، ستار (خواننده) عاشق اشعار من شده و چون دو زبانه هستن خیلی دلش میخواد یکی از شعرامو آهنگ کنه!! حالا داستان دو زبانه چی بود یک طرف شعر فارسی بود طرف دیگه یه مترجم ناشی اوانارو به انگلیسی برگردونده بود ...!

بماند که خود شعر چی بود و حالا ترجمه ی ووووورد بای ووووورد شعر چی ازش دراورده بود!


هفته ی سوم بیان کردن که مریم حیدرزاده (حیوونی!) در آرزوی دیدن من تب کرده! البته نه با این اغراق اما عین جملش این بود که آرزو داره منو ببینه!


هفته ی چهارم با زیر لفظی های فراوون بیان کردن که با یه خواننده بسیار مشهور و مردمی رفاقتی تابنده(عقشولانه) دارن! 


این که اوون خواننده ی مشهور و مردمی چه کسی میتونه باشه رو در قسمت بعد پیگیری کنید...


برم یه ذره کار کنم حقوقم حلال باشه!


قوچو، قسمت دوم

آقای صبا

 آقای صبا...

 جون صبا

من ازت نمره میخوام نمره ی من نمره ی چن؟

 نمره ی تو نمره ی یک

 یک ، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام

آقای صبا...

جون صبا

من ازت نمره میخوام نمره ی من  نمره ی چن؟

نمره ی تو نمره ی دو

دو، دوست میدارم. یک، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام

آقای صبا...

جون صبا

من ازت نمره میخوام نمره ی من نمره ی چن؟

نمره ی تو نمره ی سه

سه، سورمه میمالم . دو ، دوست میدارم. یک، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام.

آقای صبا...

جون صبا 

من ازت نمره میخوام نمره ی من  نمره ی چن؟

نمره ی تو نمره ی چار

چار،چاره ندارم. سه، سورمه میمالم . دو ، دوست میدارم. یک، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام.

آقای صبا...

جون صبا

من ازت نمره میخوام نمره ی من  نمره ی چن؟

نمره ی تو نمره ی پنج

پنج، پنجه ی آفتاب.چار،چاره ندارم. سه، سورمه میمالم . دو ، دوست میدارم. یک، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام.

آقای صبا...

جون صبا

من ازت نمره میخوام نمره ی من  نمره ی چن؟

نمره ی تو نمره ی شیش

شیش، شیشه شرابم.پنج، پنجه ی آفتاب.چار،چاره ندارم. سه، سورمه میمالم . دو ، دوست میدارم. یک، یه دختر کمر باریک قرتیم من که ازت نمره میخوام.

.

.

.

خلاصه دختره ی فلان فلان ایقد قمیش میاد تا نمره 10 و میگیره و پاس میشه میره رد کارش !


اینم از آموزه های کودکی من،شییویید بانو! با همچین نواهایی بزرگ شدم... تازه داستان بالارو که بقیش و یادم نیست میخوندم و قر هم میدادم!!

دل آقا

دلآقا یا دل آقا همین پسر جوونی که خودش هم نمیدونه چند سالشه یا یکی 2 سال از من کوچیکتره یا همین قدر بزرگتره شایدم هم سنیم و چند ساعت پیش صندلیش و کنار پنجره گذاشته بود و روزنامه به دست با لهجه ی خودش از من پرسید شنیدی قطار تهران تصادف کرده! منظورش قطار زاهدان-تهران بود که از ریل خارج شده .


دل آقابا پسرای هم سنش خیلی فرق میکنه با پسرای هم رده ی خودش هم خیلی فرق میکنه ...


دل آقا یه افغانی زاده ی متولد افغانستان، خوش رو، مودب ، شوخ ، کاری و متعهده .

دل اقا یه کارگره -نه عمله ی  سر ساختمون، یه خدمتکار خونگی خیلی تمیزه هر از گاهی میاد شرکت به عنوان آبدارچی شرکت عمل میکنه حداقل تا موقعی که یه آبدارچی ثابت برامون پیدا بشه( واجب شد یه رزومه کامل راجبه آبدارچی های شرکت اینجا منتشر کنم!)


دل آقا یه آبدارچیه جوونه با یه کوور سواد اما سر میز مدیر و اعضاء شرکت نهارشو میخوره، نهارشو از بهترین رستوران های بیرون بری مث صوفی میارن! (در صورتی که برادرش که سابقا آبدارچی بود کاملا تو اتاقک نگهبانی خودش غذاش و آماده میکرد و میخورد)


دل آقا یه آبدارچیه افغانیه خوش پوشِ، تمام لباساش مورد پسند من یکی که هستن! عینکش ری بن ِ اصله ! عطرش و اخیرآ(قبل از اوضاع دلار) از مجتمع آفتاب به قیمت 250 هزارو خورده ای خریده!

این تیکرو وقتی که یکی از بچه ها سر به سرش گذاشت که عطر رئییس (مستر کوپول) و برداشتی بهش اشاره کرد! قیافه های ما دیدنی بود مخصوصا شخص ضارب ... :‍O


دل آقا با وقار و با جنبست ،همه باهاش شوخی میکنن، منی که یه شییویید بانو اَم یه عالمه باهاش مزاح میکنم و اونکه یه کارگر افغانیه از جاش در نمیره ، حرکتی که  یه پسر هم وطن مهندس روزی 10 بار  برا یک دهمش سهوا و عمدا انجام میده!


همه با دل آقا شوخی میکنن ، میتونه با همه شوخی کنه شوخیاش کسی و نمیرنجونه بر عکس کارگرای سابقی که من سراغ داشتم و اجازه لبخند زدن به مارو نداشتن (با اغراق!)


دل آقا میتونه به من غر غر کنه که چقدر بهم ریخته ای و زیر میزت چیز میز افتاده!


اگه این حرفایی و که "دلی" میزنه هر کدومه دیگه از کارگرا به من زده بودن سر رو تنشون نمیموند!



دل اقا با اوون کوره سوادش روزنامه میخونه ، دل آقا  برا داداشش که میخواد افغانستان بره دانشگاه قصد داره لپ تاب بخره.


 دل اقا اقدام کرده بره استرالیا!


دل آقا اسم بچش و میخواد بزاره جَک !


دل آقا به من فهموند که صندلی نیست که من رتبه میده منم که به صندلی رتبه میدم.