ذکام این روزها

دیروز بعد از 2 هفته آمدم سر کار 2 هفته ی گذشته را عیاشی توام با حرص داشتم ، حرص همین کار کوفتی چرا که خوب ملتفت بودم که روز اول کاری بعد از این مدت که همین دیروز میبود از دماغم به در می آید هر آنچه قِر دادم و مِی  نوشی کردم!

و همین هم شد....

در یکی از این پیج های آبگوشتی فیسبوق جمله ای نوشته بود با این مضمون: "زندگی به ما یاد داد چگونه در برابر سختی ها مقاومت کنیم اما به ما یاد نداد چگونه با کسانی که لبخند ما را تبدیل به گریه(از نظر خودم بغض) میکنند رفتار کنیم" ، تنها کسی که یک کامنتی برایش داد و یک لایکی هم زد شخص خودم میبوده بس که هیچکس مثل من عمق این جمله را نجویده.


دیروز مثل ذکام بود،... گلویم، نفسم، جگرم از دم همه را به خرت خرت انداخت . به دروغ گفتم رژیمم و  چیزی نمیخورم! امروز هم همینطور همه اش میگویم این روزها هم میگذرد روزهای طلایی میاید ..خیلی زود



نظرات 2 + ارسال نظر
خودم چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:49 ب.ظ http://o52n.blogsky.com/

سلام
کجا مگه تشریف دارید دو هفته مرخصی میدین . خوشا به سعادتتون

به جا نیست که به شخصه که اونم منم! میدونم چطوری مرخصی بگیرم..

عرفان یکشنبه 1 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:08 ق.ظ http://dastforosh.blogsky.com

به ما بزن باشه؟ به دل نگیر اون جوابی رو که به درخواستت دادم

بزنم!؟ کودوم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد