داییم

دیروز داییم و خاک کردیم.

داییم فوت شد.

اومدم سر کار .

بغضم هنوز خوب نشده دو روز اشک کفافم و نداد بازم باید زار بزنم دلم میخواد یکی اینجا بیاد بگه تو چته امروز چرا قیافت این شکلیه چرا چشات باز نمیشه که منم بگم داییم و برم تو بغلش زار بزنم ولی هیچکی هیچکی.. هیچکی حتی نپرسید چرا آرایش نداری چرا مشکی چرا حرف نمیزنی چرا انقدر ورم کردی چرا مث هر روز نمیخندی مسخره نمیکنی.. وای نمیفهمم.

دایی من با اون همه خوبیش خودم دیدم کردنش زیر خاک صورتشو دیدم انگار خوابیده بود براش نماز خوندیم وای حلوای داییم و خوردم

خدا هیچکاری به هیشکی نداره کار خودش و میکنه هیچ دعا و ثنایی فایده نداره واقعا خدا جبار آدم بی جنبه و کفر گویی نیسم غیر منطقی هم حرف نمیزنم دارم راستش و میگم(نصیحتم نکنین، مرسی).

زن داییم چند سال پیش تصادف کرد از بعد از فوت خانمش یک بار نگفت دلم کمرم قلبم جون کند بچه هاشو بزرگ کنه حالا خودش... دخترش میگفت چقدر دعا کردم بابام برامون بمونه داییم هیچیش نبود یا حداقل بروز نمیداد یه ایست قلبی ناگهانی...

تنها کسی که تو همه ی فامیل دوسش داشتم و براش احترام قائل بودم، حلالمون کنه..

دلم نمیاد براش فاتحه بخونم چرا هیچکی نمیاد منو بغل کنه...

نظرات 3 + ارسال نظر
عرفان شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:14 ق.ظ http://dastforosh.blogsky.com

تسلیت می گم. فاتحه مع الصلوه.

ممنون

خودم دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:02 ق.ظ http://saraeandehe.blogfa.com/

سلام
تسلیت میگم . خیلی سخته . خواندم فاتحه رو برای شادی روحشون

مرسیییییی

[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 07:11 ب.ظ http://naser23159@gmail

تسلیت منو بپذیر غم اخرت باشه

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد