شخصیت سابقم

این که کمتر اینجا مینویسم بزاریم پای اتفاقای خوب هر وخت زیاد اینجا دیده شدم باید دونست که حال و احوال درست راستی ندارم از بچگی فقط وختی روحیه خزعبلی داشتم دست به قلم میشدم لازم نبود چسناله بنویسم همین که مینوشتم حالم خوب میشد از 10 سالگی واسه هر سال یه سر رسید داشتم که سعی میکردم به طرز مسخره ای همه صفحه هاشو موقعه های نا خوشی پر کنم و آخر سال یه سررسید داشته باشم پر از کلمه و حرف  حالا شده جفنگ!، الان یه احساس چندش و بی حوصله ای دارم نسبت به خوندن اون سر سیده های گنجونده شده تو کتابخونم . اکثرا حتی یک بار هم خونده نشدن یکی از دلایل این بی حوصلگی اینه که زیاد باور ندارم نویسنده این مطالب منه الان باشم یه آدمه دیگه با یه روحیه دیگه اینارو نوشته.....

از اون آدمایی هستم که یک تغییر شخصیت ناخوداآگاه در من به وجود اومد نمیدونم این تغییر از اولین روزههای دانشجوییم شروع شد یا اون وختی که پام و وسط زامبی ها (محل کار سابقم) گزاشتم  ،

جالب باشه  بدونید که من تا زمان دیپلمم بعضا دختری خرافاتی و تخیلاتی با روحیه لطیف و اعتماد به نفس پایین و به شدت درونگرا بودم که روابط اجتماعی خوبی هم نداشت با جنس مخالف هم مث انسانهای بدوی رفتار میکردم همیشه از تعریفهای دیگر دخدرها راجب هر جنس مخالفی چشمام گرد میشد از کلم سوت میکشد و همکلاسیهام و وقیح و عجیب میدیدم من دخدری بودم با ذهن محدود و محصور که حتی هیچ سوالی تو ذهنم راجب مسائل جنسی شکل نگرفته بود مسئله ای که اکثر بچه ها توی یک سنی براشون علامت سوالایی شکل میگیره ، تا این حد که سر کلاس تنظیم خوانواده ترم یک دانشگاه متوجه شدم بیضه جزو دستگاه تناسلی مرده و بیرون از بدنش قرار داره! وختی این موضوع رو فهمیدم با هیجان برا هم اتاقیام تعریف کردم و فیدبک خوبی از قیافشون نگرفتم... !

البته مورد زیاده فعلن همینو داشته باشین


همونجاها و همون سالها داشتم زیر و رو میشدم پوست انداختم یکی دیگه شدم ، الان خوب هستم و بد هستم و نمیدونم اما از اون شخصیت احد حجری سابق که تو یه دنیای جدا زندگی میکرد جدا شدن معجزه ی خوبی بود. 

حالا شما فک کن برم سر رسید های اون شخصیت و بخونم قطعا با خط میخی نوشته شده!