شرکت از تب و تاب سابق بر اینش افتاده البته این قضایا به همت ارز مرجع و اولویت بندی و البته حال و هوای محرمی ست!
گاهی وقتها صندلی خالی بعضی ها چه آرامشی در تن آدم وِل میکند ... صندلی های خالی امروز زیادند و حال بنده مشعوف.
اصلن حال من با پر و خالی شدن این صندلی ها رابطه ی عکس دارد هرچه خالی تر حال من پر تر
(حالم مشعوف تر هم شد مقداری چرک کف دست وارد حسابکم شد )
خانم روبرویی با ولع،چغر چغر بر سیب گاز میزند و از با عشوه حرف زدنش کلمه ای کوتاهی نمیکند. انگلیسی را با لهجه ی شیرازی مینالد و فارسی حرف زدنش دختران لوس پایتخت را با سر انگشتش میچرخاند.
پسر کناری دهنش تا وسط حلقومش جِر خورده است و برای 2 کلام حرف زدن با گوشه ی چشم نفرینت میکند که مرا به حرف نگیر و دلش 7 8 تا تخم مرغ نیمرو با نان سنگک میخواهد و در حال طبخ این مورد مارا هم از بوی نازل بی بهره نمیگذارد .
خلاصه با همچین زامبی هایی طرف هستم.
هنگامى که بینایى خیره میگردد، و ماه فرو میرود، و خورشید و ماه گرد هم آیند، آن روز انسان مىگوید: به کجا فرار کنم؟
زمان کوتاهی تا پایان دنیا مانده اما هنوز دستاویز ِدنیا، امیدواریم.
دیشب دلم بوی تند سیگار میخواست تووی خیسی باروون وقتی خیال و آزاد میزاری وقتی شعرایی که یادت میاد و نصفه و نیمه زمزمه میکنی وقتی پات خیس خیس شده چون کفشت پارچه ایه وقتی دستات قندیل زده چون نه دستکش داری نه دستی که گرمیه دستات شه...
سیگار و با سیگار روشن میکنی دودش میکنی بخار دهنت و با دود سیگار قاطی میکنی نفس عمیق میکشی دودش و بو میکشی هم بوی دود و هم بوی بارون و ...
توو اون لحظه تو زندگی کردی با هر دم لذت زندگی و نفس کشیدی.
دیشب من سیگار نداشتم اما حسرتش و داشتم.
پسری که آینه ی هوس تصورات اون لحظه ی من بود از کنارم رد شد و بوی سیگارش و تا ته نفس کشیدم...
یکی از خواص سریال های مختلف از جاهای مختلف را نیگاه کردن این است که شما به
تفاوت های ژنتیکی خود و هم وطنانتان با اشخاص ممالک دیگر آشنا میشوید.
مثلا الان فهمیده ایم که زنان ترک در مملکت ترکیه وقتی حامله میشوند راهی ندارد و باید غش کنند از آن طرف ما از سریال های وطنیمان پی برد ه ایم که زنان ایرانی باید عوق زده و سریعا به مستراح برای پس دادن از راه دهان مراجعت فرمایند.
و دیگر هیچ راهی برای پی بردن به مسئله ی پیچیده ای چون حاملگی نیست !
همانا این است دیگر..
آگاه باشید..
پ.ن :سلطان بی حریم