بیضه های عظیم مرد های قبیله



مدتها پیش عکس بالا رو دیده بودم وبرام سوال بود دلیل این همه تغییر شکل عجیب در اندام جنسی این بندگان خدا چیه .

حالا  حوصلم شد و یه سرچ اینترنتی زدم و یه وبلاگ پیدا کردم که یه چیزایی و راجبشون نوشته بود گفتم ترجمش و اینجا بنویسم شاید کس دیگه ای هم براش جالب باشه بدونه.



در منطقه مرزی بین سومالی و کنیا محل زندگی یه قبیله مرموز هست،  این قبیله از کمبود مواد معدنی و غذایی و ویتامین ها به شدت رنج می برده تا اینکه مردم این قبیله به نتیجه میرسن که برای جبران کمبود های غذاییشون ، از گاوهایی که در دهکده داشتن به عنوان یک منبع ویتامین استفاده کنند ( نه خیال نکنین گوشت حیوون رو میخوردن حالا اینجاش جالبه ! ) و دست به یه ابتکار فوق العاده عجیب میزنن ، مردهای این قبیله از زمان کودکی شروع به لیسیدن و مکیدن ترشحات دوره ای گاو میکنن (کاف لیسیه گاو خلاصه! ) و تنها زمانی دست از این کار میکشیدن که میخواستن ازدواج کنن .

جالب اینجاست که این کارشون یه روش موثر برای پیشگیری و درمان بیماریهایی مثل نرمی استخوان، اسکوربوت و سرطان خون بوده و حتی بعده ها که یک دانشمندان ایتالیایی دست به تحقیق روی قضیه میزنه متوجه میشه ترشحات گاو شامل مقدار زیادی ویتامین  B6، ویتامین  B12، ویتامین E و  D هست به علاوه ی اینها آهن ، فسفر، کلسیم ، منیزیم هم موجود داره ( از شیر مادر مقوی تر مینُماید  ! ) .

مردم این قبیله اعتقاد داشتن که استفاده از ترشحات گاو علاوه بر اینکه اونها رو از بیماریها محافظت میکنه به مردانشون شجاعت و مردانگی میده ( ماشالا مردانگیشون کفه زمینه )، اما مسلما مقدار زیاد هورمونی که توی این ترشحاتِ کیمیا بوده عوارضی هم در پی داشته و اون هم بزرگ شدن اعجاب آور بیضه های مصرف کنندگان بوده که از دوران بلوغ شروع به رشد سریع میکرده و غالباً تا 70 80 سانتی متر میرسیده ( فک کن یه متر دیگه !)

البته این بزرگیه عجیبه بیضه هیچ تاثیر منفی ای در زندگی جنسیشون نداشته (!!!) و فقط در زندگی روزانشون اسباب زحمت بوده.

خلاصه اینکه سالانه تعداد زیادی توریست هم جذب شیوه زندگی اینا میشه .


در آخر هم نویسنده وبلاگِ مرجع حرف دل من و نوشته و فرموده :


?????Erection How



پایان

دستم درد نکنه

خوشگلم یا صدام قشنگه!؟

عرضم به حضور انور خودم و خودت حالا که سال جدید و  متحول شده و من یک قرنی هست که دست به وبلاگ نشدم باید حضور گرمم و خدمتتون مژدگانی بدم!

میخوام با یه چسناله عمیق شروع کنم و اونم اینکه به هزار و یک دلیل در ساله جاری من و همکارانم از کار معلق شدیم و این خبر یک روز پیش از سال جدید به سمع و نظر رسید! تا به کنون حقوقه ماه آخر ، عیدی، پاداش و... سگ خور شده رفته . 

همین دیروز هم در محله ای شلوغ گوشی به ماننده جانم و گم کردم و از مسئله جانی گذشته به جز شماره منزل شماره بنی بشریو حفظ نیستم و به فاک رفتم الی الخصوص که در شرایطه بی کاریه موجود به شدت به شماره های همکارا مدیرا و ارباب رجوع ها نیازمندم. 

مطلب بعد عروسیه برادرمه که تا کمتر از یک ماهه دیگر دایر است انشاالله،  و خاک توو سرم کادو سر عقد چی بدم!؟؟ 

موضوع دیگر هم سفری میباشد که در زمانه سرخوشی برنامه چیده بودم و الان که هفت و هشتم گرو هم ان گردن بارم شده و این وسط فقط ٦٠٠ ٧٠٠ تومن از ته مونده داراییمه که باید پوله بلیط بدم!

تمامه این خوشبختیای بالا رو هم هیچ شخصی از اعضای خانواده نمیدونه و الان به دلیله یک سری تعمیرات دفتری است که توی خونه تمرگیدم و به سره کار مراجعه نمیکنم!!!


حالا بگو من بیام وبلاگ بنویسم!؟؟ خوشگلم یا صدام قشنگه ......!!!؟



دایورتینگ

یه مدیر پیرکیه ترشیده ای دارم از جنس نر خیلی چندشه با کرور کرور ادعای تمیزیش خیلی عذر میخوام عذر میخوام ولی مودبانه بگم آنچنان پیف پیفی میکنه عینه مجتمعو در بر میگیره !

به قول کارپردازمون میگه بهروز خالی بندو یادته ؟ این بهمنشونه .... بنده خدا خیی هم لاف میزنه خیلی هم خسیسه .


این که تو این روز بارونی شروع میکنم از این پیر پسر میگم تنها دلیلش اینه که ذهنم پر از خالیه ، تا چند روز پیش داشتم از غم فراق یار عررر میزدم و در برقی از ثانیه دنیا و عالم به چپه نداشتم دایورت شد. کلن انگار هیچی نبوده.

والا شور و حرارتی که با یه نسیم بیاد با همون نسیم هم میره توقع نیس چهله بشینم که! 

اینکه آدمه دل گنده ای باشی از خصیصه های مثبتیه که خدا میتونه به یه آدمه خودخواه بده من از داشتنش جدن شاکرم ، حالا اینکه شاید طرفه مقابل توقع نداشته باشه اینقد سریع از یاد بره میتونه باز هم به چپ نداشته شما دایورت شه .


جمله بی ربط: یکی از دوستان پسرم که ازدواج هم کرده اخیرن جمله خوبی و گفت ...

به قولش مگه این دنیا چقد ارزش داره که بخوای یه تنه به دوشش بکشی!؟

اشاره ی ایشان ترویجه  امر مقدسه ازدواج بود !


و دیگر هیچ

سرما

از دخترهای گرمایی متنفرم حالا پسر گرمایی بود اشکال نداره

دخدر خوب وناز و مامانی دخدریه که همش سردشه حالا نمیخوام مثال بیارم اما شخصن به شدت سرماییم و باز هم نمیخوام مثال بیارم اما این همکار کناریم واقع در پارتیشن بغل به شدت گرمایی حالا یه اسپیلیت با قدر شونصد هم بالای سر و میان ما نصب شده که از وی کم کردن درجه است و از من بالا دادن پره های این کوفتی بماند که خیلی هم تخم نداره به من اعتراض کنه.


البته مرد که سرمایی نباید باشد مرد باید سر سیاه زمستون با یه تیشرت راست راست راه بره

گفتم مرد یاد بابام افتادم

یه چند شبیه که پام و میزارم خونه از مرگ و میر میگه البته همیشه میگفته اما این چند روز به شدت افزایش پیدا کرده اینقد که برا م عادی شده ، مدتی پیش دعوای شدیدی بینمون شد از اون موقع به بعد 1 دقیقه به صورت ممتد نگاهش نکردم تمام حرفام باهاش سلام و خداحاقظه وقتی هم داره حرفی میزنه روم جای دیگست ، دلم میخواد از خر شیطون بیام پایین مهربون شم ولی انگاری سگ گازم گرفته باشه هر شب که میرم خونه  فک میکنم چقد دیگه میتونم داشته باشمش و به شدت مفهوم ثواب نگاه کردن به پدر و مادر و خوب درک میکنم. ولی بازم نگاه نمیکنم ...

میدونم اخلاق ندارم انسانیت ندارم وجدان ندارم


هیچی دیگه ولم کنم




شخصیت سابقم

این که کمتر اینجا مینویسم بزاریم پای اتفاقای خوب هر وخت زیاد اینجا دیده شدم باید دونست که حال و احوال درست راستی ندارم از بچگی فقط وختی روحیه خزعبلی داشتم دست به قلم میشدم لازم نبود چسناله بنویسم همین که مینوشتم حالم خوب میشد از 10 سالگی واسه هر سال یه سر رسید داشتم که سعی میکردم به طرز مسخره ای همه صفحه هاشو موقعه های نا خوشی پر کنم و آخر سال یه سررسید داشته باشم پر از کلمه و حرف  حالا شده جفنگ!، الان یه احساس چندش و بی حوصله ای دارم نسبت به خوندن اون سر سیده های گنجونده شده تو کتابخونم . اکثرا حتی یک بار هم خونده نشدن یکی از دلایل این بی حوصلگی اینه که زیاد باور ندارم نویسنده این مطالب منه الان باشم یه آدمه دیگه با یه روحیه دیگه اینارو نوشته.....

از اون آدمایی هستم که یک تغییر شخصیت ناخوداآگاه در من به وجود اومد نمیدونم این تغییر از اولین روزههای دانشجوییم شروع شد یا اون وختی که پام و وسط زامبی ها (محل کار سابقم) گزاشتم  ،

جالب باشه  بدونید که من تا زمان دیپلمم بعضا دختری خرافاتی و تخیلاتی با روحیه لطیف و اعتماد به نفس پایین و به شدت درونگرا بودم که روابط اجتماعی خوبی هم نداشت با جنس مخالف هم مث انسانهای بدوی رفتار میکردم همیشه از تعریفهای دیگر دخدرها راجب هر جنس مخالفی چشمام گرد میشد از کلم سوت میکشد و همکلاسیهام و وقیح و عجیب میدیدم من دخدری بودم با ذهن محدود و محصور که حتی هیچ سوالی تو ذهنم راجب مسائل جنسی شکل نگرفته بود مسئله ای که اکثر بچه ها توی یک سنی براشون علامت سوالایی شکل میگیره ، تا این حد که سر کلاس تنظیم خوانواده ترم یک دانشگاه متوجه شدم بیضه جزو دستگاه تناسلی مرده و بیرون از بدنش قرار داره! وختی این موضوع رو فهمیدم با هیجان برا هم اتاقیام تعریف کردم و فیدبک خوبی از قیافشون نگرفتم... !

البته مورد زیاده فعلن همینو داشته باشین


همونجاها و همون سالها داشتم زیر و رو میشدم پوست انداختم یکی دیگه شدم ، الان خوب هستم و بد هستم و نمیدونم اما از اون شخصیت احد حجری سابق که تو یه دنیای جدا زندگی میکرد جدا شدن معجزه ی خوبی بود. 

حالا شما فک کن برم سر رسید های اون شخصیت و بخونم قطعا با خط میخی نوشته شده!